مرگ ماهی ها
بال و پرها ی شکسته ،
جغد پیر و زشت و خسته ،
گوید از طوفان رهائی نیست .
دلم بر مرگ ماهی ها می سوزد
دلم از فکر دیوار بلند شهر می گیرد .
دلم در این شب سنگین ،
هوای تازه می خواهد ؛
هوای تازه ی دریا
طلوع ساده ی پرواز
صدای گرم یک باران
گیاهی سبز در گلدان .
دلم فریاد می خواهد ؛
رهائی ، زندگی ، پرواز می خواهد
دلم در سینه می میرد
دلم در سینه می گرید
دلم بر مرگ ماهی ها ،
به آرامی ، میان سینه ،
می گرید .
فرید
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 ساعت 06:59 ب.ظ
آخی
خیلی قشنگ بود
سلام .بسیارمطالبتان جالب ودیدنی بود.
لطفا اگه میشه وبلاگ منو بانام عاشقانه دروبلاگ خودت قراربده .
به ماهم سربزن.
قربان شما مرتضیwww.mmmazad.blogsky.com