the same sun

 the same sun

I connot sleep tonight , I have you on my mind even the wind is calling your name
though you are faraway , i feel that you are near , whispering words from over the see
If you wake in youe night , remember that i will be here and like the same sun thats rising on the valley with the down
I will walk with your shadaw and keep you warm and like the same moon thats shining throught my window here tonight
I will watch in your darkness , and bring you safely to the morning light
where there is love like this , forever , for all time
i will be therewhereever you are
And where there are hearts that live together in one soul nothing on earth keep us apart
And if you re crying inside remember that i will be here

قدر زندگی

 تا غم نباشه معنی شادی معلوم نمیشه .
تا بدی نباشه خوبی جلوه خودش رو نشون نمیده .
تا شکست نباشه تجربه و شیرینی پیروزی بدست نمیاد .
تا غربت نباشه مزه وطن و بوی خاک و احساس مالکیت بر وطنم رو درک نم
ی کنیم .
تا مریض نشیم قدر سالم بودنونمون رو نمی دونیم .
تا آزاد هستیم طعم تلخ بند رو نمیفهمیم .
تا کسی رو از دست ندیم قدرش رونمی دونیم.
تا بدتر رو ندیدم قدر بد رو نمی دونیم .
تا جوانیم قدرش رو نمی دونم و وقتی پیر شدیم میفهمم که دیر شده برای فهمیدن .
غم و غربت مکمل زندگی هستند ، پس از غمناک بودن ناراحت نشید

مادر

مادر

مداد زرد, پاکن سرخ, مدادتراش برات خرید روی سینه
سپید دفترچه یک خط برات کشید, یادت میاد یادت میداد
آدمکهارو رنگ کنی دنیارو تو نقاشی هات مثل خودت
قشنگ کنی
مادر, مادر باغچه عشق و کاشت تو سینه تازه تو, دلیل
 هر نفس براش عشق بی اندازه تو روز اول مدرسه گریه
می کردی واسه اون که تو رو بغل بگیره یک مادر خیلی جوان
مادری که زندگیشو به پای تو فدا میکرد, ناامیده همونی که
 تو رو امید صدا میکرد
بزرگ شدی نامی شدی حامی شدی, دو تا دست جوانه شو گرفتی
مثل عصا قول داده بودی که باشی آخر یک هم صدا, فرهنگ ما
فرهنگ عشق فرهنگ وابستگی هاست
قسم به جونه مادر, که عمریه رو لب ماست
خونه سالمندان اگر یک قصر روئائی باشه
جای مادر ایرونی تو آغوشه بچه هاشه

وقتی تو نیستی

وقتی تو نیستی نهستهای من چونان که بایداند     نبایدها

مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم

عمری ست لبخندهای لاور خود را در دل زخیره می کنم

باشد برای روز مبادا

اما در صحنه های تقویم   روزی بنام روز مبادا نیست

آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست

مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه میداند شاید این روز نیز روز مبادا باشد

وقتی تو نیستی نهستهای من چونان که بایداند     نبایدها   هر روز روز

بیتو روز مبادا

آینه ها در چشم ما چه جازبه ای دارند   آینه ها که دعوت دیدارند

دیدارهای کوتاه از پشت هفت دیوار

دیوارهای صاف دیوارهای شیشه ای شفاف دیوارهای تو دیوارهای من

دیوارهای فاصله بسیارند

آه دیوارهای تو همه آینه اند   آینه های من همه دیوارند