BIYA BEAVIM

بیا برویم

در روزهای رفته چیزی جا نمانده است جز مرده

 ریگ ثانیه ها

و کفش هایی که تنگ شد پشت پرده های سبز و

 نارنجی

باد ، خاک سوخته را چنگ می زند کنار مهلت

 گیلاس

کودکی خواب مانده است که سایه اش ، سال ها بعد

روزی دراز را جارو می زند

آنجا که صبح از پشت لیوان های نشسته 
                                     
طلوع می کند

ومی توان با چانه ای تکیه داده به جارویی بلند

به سوت قطاری گوش داد و ما هیچ نداریم

مگر سنگ هایی تا سمت روشنی بیندازیم

دیرتر از آنکه

خطی از آهن دور زده باشد چارخانه های عصر

را و رفته باشد

روزهای نیامده زبری سنگپاره ای ست

که در جیب می فشاری شهرهایی که نخواهی دید

و کسی که با او آشنا نخواهی شد

بیا کنار سایه بنشینیم و فردا را بسازیم

با تکه هایی از تمام آن چیزها

که هرگز نداشته ایم .
 

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:17 ب.ظ

salam,movafagh bashi shaere javane irani, hamishe ke khosh va shad bashi.

الناز یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:36 ب.ظ http://mesleelnaz.blogsky.com

سلام دوست عزیز
شعر قشنگی بود

فرهاد جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:32 ب.ظ http://www.toofan.tk

salam .neveshtehat kheili ghashang bud omidvaram ke ba ham behtar beshe be saite man ham sar bezan .ok bye

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد