چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری ! چه بی تابانه تو را طلب می کنم ! بر پشت سمندی گوئی نوزین که قرارش نیست . و فاصله تجربه ئی بیهوده است . بوی پیراهنت این جا و اکنون .-
کوه ها در فاصله سردند . دست در کوچه و بستر حضور مأنوس دست تو را می جوید ، و به راه ْ اندیشیدن یأس را رج می زند .
بی نجوای انگشتانت فقط .- و جهان از هر سلامی خالی است .
فرید
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1384 ساعت 01:53 ب.ظ